البِرُّ شَيءٌ هَينٌ: وَجهٌ طَلقٌ، وكَلامٌ لَينٌ
نيكى، كارِ آسانى است: چهره گشاده و سخن نرم گفتن
ادامه مطلب
طبقه بندی: احادیث ,دانستنی ها,
مَن قَـبَّلَ وَلَدَهُ كَـتَبَ اللّه عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَسَنَةً و َمَن فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللّه يَومَ القيامَةِ، و َمَن عَلَّمُهُ القُرآنَ دُعىَ بِالابـَوَينِ فَيُكسَيانِ حُلَّتَينِ يُضى ءُ مِن نورِهِما وُجوهُ اَهلِ الجَنَّةِ ؛
هر كس فرزندش را
ببوسد ، خداوند عزّوجلّ براى او ثواب مى نويسد و هر كسى كه او را
شاد كند ، خداوند روز قيامت او را شاد خواهد كرد و هر كس قرآن به
او بياموزد ، پدر و مادرش دعوت مى شوند و دو لباس بر آنان پوشيده
مى شود كه از نور آنها ، چهره هاى بهشتيان نورانى مى گردد.
كافى(ط-الاسلامیه) ج 6، ص 49
ادامه مطلب
طبقه بندی: احادیث ,
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ
اگر شکرگزاري کنيد، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
ادامه مطلب
طبقه بندی: ضرب المثل و آیات قرآنی,
جبرئيل بر او نازل شد و گفت: «اي موسي، قصابي که در فلان محل ساکن است، همنشين توست».
حضرت موسي نزد قصاب رفت و اعمال او را زير نظر گرفت. شب که شد قصاب جوان مقداري گوشت برداشت و به سوي منزل روان گرديد. موسي از پي او روان شد. چون به در منزل رسيدند، موسي جلو رفت و پرسيد: «اي جوان مهمان نميخواهي؟»
گفت: بفرماييد!
حضرت موسي (علیه السلام) وقتي به درون خانه رفت، ديد جوان با آن گوشت تازه غذايي تهيه کرد، آن گاه زنبيلي را که به سقف آويخته بود، پايين آورد و پيرزني کهنسال را از درون آن بيرون آورد. ابتدا او را شست و شو داد و آنگاه با دست خويش غذا را به او خورانيد. هنگامي که خواست زنبيل را به جاي آن بياويزد، زبان پيرزن به کلماتي نامفهوم حرکت کرد و هر دو خنديدند.
سپس جوان قصاب براي حضرت موسي (علیه السلام) غذا آورد و با هم غذا را خوردند.
چون موسي از ماجراي جوان پرسيد، پاسخ داد: «اين پيرزن مادر من است. چون درآمدم بالا نيست و نمي توانم براي او کنيزي استخدام نمايم، خدمتش را مي نمايم».
موسي پرسيد: «آن کلماتي که مادرت بر زبان جاري کرد،و خنديديد چه بود؟»
گفت :«هرگاه او را شست و شو مي دهم و غذا به او مي خورانم، دعايم ميکند و مي گويد: "خدا تو را ببخشايد و تو را در بهشت هم درجه و همنشين حضرت موسي گرداند!"
حضرت موسي (علیه السلام) فرمود:
اي جوان، من موسي هستم. اينک به تو بشارت مي دهم که خداوند دعاي مادرت را درباره تو مستجاب گردانيده است. جبرئيل به من خبر داد که تو در بهشت همنشين و هم درجه ي من خواهي بود.
ادامه مطلب
طبقه بندی: دانستنی ها,
حضرت ابراهیم؛ هیچ فرزندی از سارا خاتون نداشت و تمایل داشت که از او فرزند صالحی داشته باشد.
رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِی. (الصافات/۱۰۰)
ـ یعنی حضرت ابراهیم فرمود: ـ خدایا فرزند صالحی را به من بده.
روزی سارا خاتون به حضرت ابراهیم فرمود از این جهت که قیم بودن من نمایان
است و به خاطر اینکه تو نیز بیفرزند نباشی من به شما رضایت میدهم که
هاجره خاتون را به عقد خود درآوری تا از او فرزندی داشته باشی.
حضرت ابراهیم؛ و هاجرهخاتون با هم ازدواج کردند و هاجرهخاتون حامله گردید بعد از گذشت زمان معمول وضع حمل کرد و پسری زائید و او را به نام اسماعیل نامگذاری کردند. در این هنگام حضرت جبرئیل آمد و برای حضرت ابراهیم؛ وحی آورد که هاجرهخاتون و پسرش را اسماعیل به ولایت حجاز ببرد و حضرت ابراهیم؛ به فرمان خداوند آنها را به محل بیتاللهالحرام در حجاز برد. وحی آمد که ای ابراهیم؛ آنها را در اینجا بگذار و حضرت ابراهیم؛ آنها را در آنجا گذاشت و خودش به طرف فلسطین برگشت.
.رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ .(ابراهیم/۳۷)
حضرت ابراهیم هنگام مفارقت و جداشدن از هاجرهخاتون همسرش و اسماعیل پسرش فرمود: پروردگارا من بعضی از فرزندانم را به فرمان تو در یک سرزمین بدون کشت و زرع در کنار خانه تو که تجاوز و بیتوجهی نسبت به آن حرام ساختهای سکونت دادهام، خداوندا تا اینکه نماز را بر پای دارند پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان برای زیارت خانهات متوجه آنان گردد و ایشان را از میوهها و محصولات سایر کشورها بهرهمند فرما شاید که از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا سپاسگزاری کنند.
ادامه مطلب
طبقه بندی: زندگی نامه ائمه,
داستان فرزندان آدم
«داستان دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را چنانکه هست، برای یهودیان و دیگر مردم بخوان (تا بدانند عاقبت گناهکاری و سرانجام پرهیزگاری چیست). زمانی که هر کدام عملی برای تقرّب (به خدا) انجام دادند. اما از یکی (که مخلص بود و هابیل نام داشت) پذیرفته شد، ولی از دیگری (که مخلص نبود و قابیل نام داشت) پذیرفته نشد. (قابیل به هابیل) گفت: بیگمان تو را خواهم کُشت. (هابیل بدو) گفت: (من چه گناهی دارم؟) خدا (کار را) تنها از پرهیزگاران میپذیرد.* اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من به سوی تو دست دراز نمیکنم تا تو را بکشم، آخر من از خدا (یعنی) پروردگار جهانیان میترسم.* من میخواهم (تو) با (کولهبار) گناه من و گناه خود (در روز رستاخیز به سوی پروردگار) برگردی و از دوزخیان باشی و این سزای (عادلانهی خدا برای ستمگران) است.*
پس
نفس سرکش او تدریجاً کشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمّم به کشتن
کرد و (عاقبت به ندای وجدان گوش فرا نداد و) او را کشت و از زیانکاران شد
(و هم ایمان و هم برادرش را از دست داد).* (بعد از کشتن نمیدانست جسد او
را چه کار کند) پس خداوند زاغی را فرستاد (که زاغ دیگری را کشته بود) تا
زمین را بکاود و بدو نشان دهد چگونه جسد برادرش را دفن کند. (هنگامی که دید
آن زاغ چگونه زاغ مرده را در گودالی که کند، پنهان کرد) گفت: وای بر من!
آیا من نمیتوانم مثل این کلاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟ پس (سرانجام
از ترس رسوایی و بر اثر فشار یا عذاب وجدان از رفتار و کردار خود پشیمان شد
و) از زمرهی افراد پشیمان گردید. (مائده/ ۳۱-۲۷)
در حدیثی که هم مسلم و هم بخاری آن را روایت کردهاند، آمده که فرمود: «هر
کسی که به ناحق کشته شود، به نوعی پسر آدم (قابیل) در گناهش شریک است؛ چون
او اولین کسی بود که روش قتل و کشتن انسان را ابداع کرد.»
ادامه مطلب
طبقه بندی: زندگی نامه ائمه,
روزی شاگردی از راهب پیر هندو خواست که درسی به یاد ماندنی به وی دهد.
راهب از شاگردش خواست یک مشت نمک را داخل یک لیوان آب بریزد و آن را بنوشد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد.
استادپرسید : “مزه اش چطور بود؟ “
شاگرد جواب داد: “بد جوری شور و تنده، اصلا نمیشه خوردش”
پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت نمک بردارد و او را همراهی کند.
رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست نمکها را داخل دریاچه بریزد، بعد یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد. و از او خواست تا آن را بنوشد. شاگرد به راحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید.
استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد : ” کاملاً معمولی بود . “
پیرهندو گفت:
رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشود، همچون یک مشت نمک است و این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر شود، میتواند بار آن همه رنج و اندوه را بهراحتی تحمل کند.
بنابراین: سعی کن که در زندگی یک دریا باشی نه یک لیوان آب.
ادامه مطلب
طبقه بندی: دانستنی ها,
ضرب المثل قرآنی
** شاهکار امام علی (ع) در پاسخ به سوال تکراری **
داستان کوتاه نماز
ویژگی های نماز در قرآن
آیینگی
تأثیر شگفت انگیز گوش سپردن به قرآن
میلاد با سعادت امام رضا (ع)
ضرب المثل قرآنی
ويژگيهاى حضرت معصومه (س)
امام علی (ع)
منبع شناسی اعجاز علمی قرآن
داستان کوتاه و پندآموز
آیا می دانید در ابتدا آیات قرآن را با چه نوشت افزاری می نوشته اند؟
آیا بعضی کارهای خوب بسیار آسان را میشناسید؟